این کتاب بر تغییرات در ساختار مغز و نقش آنها در عملکردهای عاطفی (مانند آمیگدال در درک عاطفی، قشر پیش پیشانی شکمی در ادغام شناخت و احساسات و در کنترل واکنش های عاطفی، و اینسولا در تجربه احساسات).
ایده عدم تقارن نیمکره در درک و بیان عاطفی برای اولین بار حدود یک قرن پس از اولین مطالعات که نشان می داد نیمکره چپ در زبان غالب است، مطرح شد، اما به سرعت بسیار محبوب شد. تحقیقات اولیه نیمکره چپ و راست را به عنوان واحدهای عملکردی منفرد در نظر گرفتند، اما در چند سال گذشته بسیاری از محققان توجه خود را بر عدم تقارن در ساختارهای مغزی که نقش مهمی در اجزای خاص عملکردهای عاطفی ایفا میکنند، متمرکز کردهاند.
علاوه بر این، دادههای جالبی با مطالعه اختلالات عاطفی و رفتاری بیماران مبتلا به اشکال نامتقارن انواع پیشانی یا زمانی دژنراسیون فرونتومپورال بهدست آمد.
تفصیل این موضوعات از یک سو مستلزم درک یکپارچه از چگونگی استفاده از پارادایم ها در رابطه با روابط بین احساسات و عدم تقارن نیمکره ای است که در طول زمان تکامل یافته است، و از سوی دیگر، نیاز به درک یکپارچه بین رشته ای دارد. دانش روانشناسی (طبیعت و اجزاء و سازماندهی سلسله مراتبی احساسات) و علوم اعصاب (عصب شناسی).
این جلد که برای متخصصان مغز و اعصاب، عصب شناسان و روانشناسان در نظر گرفته شده است، رویکردی ارگانیک و ثابت برای ارائه یک نمای کلی از این مسائل پیچیده و جذاب دارد.