در تاکوهای شکم خوک با یک طرف نگرانی، ایوان کاستاندا داستانهای پر جنب و جوشی از دوران کودکی خود را که در میامی به عنوان دختر مهاجرانی فروتن از مکزیک و کوبا بزرگ شد، به اشتراک میگذارد. . . و چگونه به ایجاد یک رابطه ناسالم با غذا رسیدم.
برای کمک به تسکین اعصاب مامی، ایوان از سنین جوانی کمال گرا بوده و در مدرسه نمرات بالایی کسب کرده و در پیانو مهارت داشته است. اما در حالی که اعضای خانواده کوبایی او علناً در مورد بلوغ یا بلوغ شرم آور اظهار نظر می کنند، ایوان وارد مرحله جدیدی از خودآگاهی می شود که وسواس او را با وزن آغاز می کند.
او پیانو را برای تیم تشویق کننده دبیرستانش رها می کند و خودش را دوباره اختراع می کند و لاغر و محبوب می شود. با این حال، ایوان به عنوان یک نوجوان نسل اول متولد ایالات متحده، با تضاد بین هنجارهای فرهنگی میراث اسپانیایی/لاتینی خود و انتظارات اجتماعی آمریکایی دست و پنجه نرم می کند.
ایوان که دچار شک و اعتماد به نفس پایین شده است، در حالی که با پرخوری عصبی مبارزه می کند، چرخه معیوب افزایش و کاهش وزن را آغاز می کند. در دام احساس گناه، شرمساری و حقارت، دچار اضطراب، افسردگی و وابستگی به مکانیسم های مقابله ای خطرناک می شوید.
در نهایت، توصیه عاقلانه ابولای عزیز در گوادالاخارا، مکزیک، راهنمای ایوان برای تحقق، دیدگاه او را نسبت به خود و هدف زندگیاش تغییر میدهد و پایهای برای آرامش درونی و راهحل به مبارزات گذشته او.