فروید به بیمارانش قول محرمانه بودن مطلق را داده بود، صرف نظر از آنچه که آنها فاش کردند، اما حریم خصوصی در روان درمانی از نیم قرن پیش شروع به فرسایش کرد. اکنون به نظر می رسد که روان درمانگران به عنوان “عامل های مضاعف” با وفاداری دوگانه و اغلب متناقض به بیمار و جامعه عمل می کنند. برخی از درمانگران حتی تا آنجا پیش می روند که هشدارهایی از نوع میراندا صادر می کنند و به بیماران توصیه می کنند که آنچه در درمان می گویند می تواند علیه آنها استفاده شود.
داستانهای انسانی ناشی از از بین رفتن رازداری در رواندرمانی را بررسی میکند. موشر و برمن به انواع مختلف سوء استفاده رواندرمانی میپردازند و با داستان رماننویس فیلیپ راث شروع میکنند، که از فهمیدن اینکه روانکاوش یک مطالعه موردی در مورد او نوشته است، وحشت زده میشود. سایر موارد نقض حریم خصوصی زمانی اتفاق میافتد که یک وظیفه به اصطلاح محافظتی، درمانگر را مجبور میکند با تماس با پلیس، محرمانگی را بشکند. هر روان درمانگری نام تاراسف را شنیده است، اما تعداد کمی از جزئیات این داستان کشنده جذاب را می دانند. همچنین اکثر خوانندگان با پرونده Jaffe، که امتیاز درمانگر-بیمار را در دادگاه های فدرال ایجاد کرد، آشنا نیستند. به طور مشابه، داستان رابرت برنبام، جراح نیویورکی که پانزده سال پس از قتل وحشیانه همسرش به دست عدالت سپرده شد، نشان میدهد که چگونه ارتباط در دادگاه ایالتی ممتاز شده است. در همین حال، داستان قاضی ارشد نیویورک، سول واچلر، محکوم به آزار و اذیت یک معشوق سابق و دخترش، نشان می دهد که چگونه ترس از دست دادن محرمانه بودن می تواند مانع از درمان فرد شود، که می تواند منجر به نتایج فاجعه آمیزی شود.
در حالی که بر اهمیت امتیاز روان درمانگر-بیمار تاکید می کند، Confidential and Nassafied هم بر داستان های درونی و هم بیرونی شخصیت های دخیل در سوء استفاده های قابل توجه روان درمانی و راه هایی تمرکز می کند که در آن روانپزشکی و قانون می توانند مکمل اما گاهی متناقض باشند. یکدیگر .