“به همان اندازه که می آیند” – گرت توماس
من در اوایل چهل سالگی هستم. روزهایی هست که نام همسر و چهار فرزندم را به خاطر نمی آورم. . .
در سال 2003، انگلستان قهرمان جام جهانی راگبی شد. استیو تامپسون در ردیف اول انگلیس، در قلب بازی، در مرکز مسابقه قرار داشت – یکی از خشن ترین میدان های نبرد این ورزش.
اما پیروزی بهای داشت. امروز او چیزی از بازی در آن فینال به خاطر نمی آورد. به قول او تماشای دوباره نوار مانند تماشای یک روح است.
سالها آزار و فرهنگ جذب مجازات و بازگشت برای بیشتر، تاثیر خود را گذاشته است. تشخیص داده شد که استیو دچار زوال عقل زودرس، آسیب مغزی پیشرونده شدید است. استیو و همسرش استیو که برای یک زندگی خانوادگی شاد برنامه ریزی کرده بودند، دهه ها جلوتر از آنها بودند. حالا او باید این خاطرات دست نیافتنی را برای فرزندانش ثبت کند، قبل از اینکه برای همیشه از بین بروند.
با داستان های ارائه شده توسط برندگان جام جهانی و مدیر سابق او، سر کلایو وودوارد، فراموش نشدنی داستان سرایی قدرتمند و قدرتمندی است. این داستان امید و شجاعت به عنوان شاهدی بر قدرت ذهن انسان است – و مردی که دیگر نه برای رقابت، بلکه برای جایگاه خود در جهان، خود را به مرزهای محدود می رساند.