این کتاب به تجویز بیش از حد داروهای ضد افسردگی در افرادی که عمدتاً افسردگی خفیف و زیر آستانه دارند می پردازد. این افزایش شدید نسخه های ضد افسردگی را شناسایی می کند و شواهد علمی فعلی را در مورد اثربخشی و ایمنی داروهای ضد افسردگی در افسردگی به طور کامل بررسی می کند. این کتاب نه تنها به نظرات متناقضی درباره مفید یا ناکارآمد بودن داروهای ضدافسردگی در اشکال مختلف افسردگی می پردازد، بلکه هدف آن نیز توضیح این است که چگونه نقص در انجام و گزارش کارآزمایی های ضد افسردگی منجر به برآورد بیش از حد فواید و دست کم گرفتن مضرات آن شده است. . . تغییر مفهوم تشخیصی افسردگی از یک اختلال نادر اما جدی به یک اختلال سیستمیک، بسیار فراگیر، اما اغلب خفیف، خود محدود شونده، در بحث کتاب محوری است. او معتقد است که تقلیل گرایی بیولوژیکی در روانپزشکی و بازاریابی دارویی افسردگی را به عنوان یک اختلال مغزی تغییر داده است و تاکید بیش از حد بر درمان دارویی در تحقیقات و عمل است.
در نهایت، نویسنده به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه شرکتهای دارویی ادبیات علمی در مورد اثربخشی و ایمنی داروهای ضدافسردگی را تحریف کردهاند و چگونه گروههای حامی بیمار، دانشگاههای برجسته و سازمانهای پزشکی با روابط مالی فراگیر با صنعت به تقویت سوگیری سیستمیک کمک کردهاند. در ارزیابیهای سود و زیان، که بر نگرشهای عمومی نسبت به داروهای ضد افسردگی و همچنین آموزش، آموزش و تمرین پزشکی تأثیر میگذارد.
در نهایت، نویسنده به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه شرکتهای دارویی ادبیات علمی در مورد اثربخشی و ایمنی داروهای ضدافسردگی را تحریف کردهاند و چگونه گروههای حامی بیمار، دانشگاههای برجسته و سازمانهای پزشکی با روابط مالی فراگیر با صنعت به تقویت سوگیری سیستمیک کمک کردهاند. در ارزیابیهای سود و زیان، که بر نگرشهای عمومی نسبت به داروهای ضد افسردگی و همچنین آموزش، آموزش و تمرین پزشکی تأثیر میگذارد.